سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه بنده ای از امّت من برادرش را در راه خدابه لطفی بنوازد، خداوند، خدمتگزاران بهشت را به خدمتش در خواهد آورد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]


ارسال شده توسط منتظرالقائم در 90/6/25:: 5:44 عصر

گاهی روایتی برایت تکان دهنده است و تو را به فکر فرو میبرد. دوست داری برای کسی تعریفش کنی.

حکایت زیر برای من اینطور بود. برای شما چطور؟!

 

«یکی از شیعیان امام صادق(علیه السلام) به نام سهل بن حسن خراسانی به آن حضرت میگوید:

چه چیز شما را بازداشته است از اینکه حق مسلّم خود (حکومت) را به دست بگیرید در حالی که صدهزار شیعه ی پا در رکاب و شمشیر زن در اختیار شماست؟ امام دستور میدهند تا تنور آتشی فراهم شود و چون شعلههای آتش بالا میگیرد به سهل میفرمایند: ای خراسانی برخیز و در تنور بنشین سهل که گمان کرده است امام از او خشمگین شده، شروع به عذر خواهی میکند و میگوید: آقا مرا ببخشید و به آتش شکنجه ام نکنید!! امام میفرماید: از تو گذشتم.

در این حال هارون مکّی از شیعیان راستین حضرت وارد میشود و سلام میکند. امام صادق(علیه السلام) به او پاسخ میدهد و بدون هیچ مقدمهای به او میفرماید: در درون تنور بنشین!

هارون مکّی بی درنگ و بدون هیچ پرسشی، این کار را انجام میدهد! امام صادق(علیه السلام) در همان حال با مرد خراسانی گفتگو میکند و درباره خراسان خبرهایی میدهد چنانکه گویی خود شاهد آن بوده است و پس از مدّتی به سهل میفرماید: برخیزای خراسانی و داخل تنور را نگاه کن! سهل برخاسته و داخل تنور را نگاه میکند و هارون را میبیند که در میان شعلههای آتش چهار زانو نشسته است! (البته سالم و تندرست)

آنگاه امام(علیه السلام) از او میپرسد: در خراسان، چند نفر مثل هارون میشناسی؟! خراسانی میگوید: به خدا قسم، یک نفر هم اینگونه سراغ ندارم حضرت میفرماید: آگاه باش! ما در زمانی که پنج نفر یاور و پشتیبان پیدا نکنیم قیام نمیکنیم. ما بهتر میدانیم که کدام زمان، زمان قیام است!»*

بیا که با همهء کوله بار برخیزیم...


کلمات کلیدی :

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها